یغما گلرویی - آدمای ساده

ساخت وبلاگ
درویشی بود که در کوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند:  "هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی" اتفاقاً زنی این درویش را دید و خوب گوش داد که ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت: من پدر این درویش را در می‌آورم که هر روز مزاحم آسایش ما میشود. زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت: من به این درویش ثابت می‌کنم که هرچه کنی به خود نمی‌کنی. کمی دورتر پسری که در کوچه بازی میکرد نزد درویش آمد و گفت: من بازی کرده و خسته و گرسنه‌ام کمی نان به من بده. درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور فرزندم ! پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: درویش! این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. زن دوان‌دوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور که توی سرش می‌زد و شیون می‌کرد، گفت: پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم . آنچه را که امروز به اختیار می‌کاریم فردا به اجبار درو می‌کنیم. پس در حد اختیار، در نحوه‌ی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم! یغما گلرویی - آدمای ساده...
ما را در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dblackletter1 بازدید : 220 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1396 ساعت: 2:27

نه من دیگر به روی ناکسان هرگز نمی‌خندم دگر پیمان عشق جاودانی با شما معروفه های پست هر جایی نمی‌بندم شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت ز قلب آسمان جهل و نادانی به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت گرد ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می‌بارید شما،‌کاندر چمنزار بدون آب این دوران توفانی به فرمان خدایان طلا،‌ تخم فساد و یأس می‌کارید؟ شما، رقاصه‌های بی سر و بی پا که با ساز هوس پرداز و افسون ساز بیگانه چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت به بام کلبهٔ فقر و به روی لاشهٔ صد پارهٔ زحمت سحر تا شام می‌رقصید قسم بر آتش عصیان ایمانی که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم که من هرگز، به روی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی‌خندم پای می‌کوبید و می‌رقصید لیکن من... به چشم خویش می‌بینم که می‌لرزید می‌بینم که می‌لرزید و می‌ترسید از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و ساکت و فانی خبرها دارد از فردای شورانگیز انسانی و من... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی کنون خاموش،‌ در بندم ولی هرگز به روی چون شما غارتگران فکر انسانی نمی‌خندم کارو یغما گلرویی - آدمای ساده...
ما را در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dblackletter1 بازدید : 195 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 17:03

شرح غزل: توضیحات: چشم داشتن ( انتظار کمک داشتن ) غلط ( اشتباه = درست نبود ) می پنداشتیم ( تصور و گمان می کردیم ) تا ( عجبا چه موقع ) بردهد ( بارور کند و ثمره دهد ) حلیا (اکنون = قید ) تخمی کاشتیم ( کنایه = اظها ر مودت کردیم = گام جلو گذاشتین ) معنی بیت 3( بحث و جدل شیوه و رسم وارستگی و قلندری نمی باشد وگرنه با تو ماجراها و داوریها داشتیم ) معنی بیت 4( کرشمه و ناز چشمان تو ای محبوب با ما سر دعوا و ستیز داشت بطوری که ما بهاشتباه افتادیم و خیال کردمی که این کرشمه های چشم حالت صلح و سازش است )‌گلبن ( درخت گل ) گلبن حسنت(درخت زیبایی تو ) معنی بیت 5( درخت زیبایی تو چنین زیبا نبود بلکه دعای ما نگهبان و باغبان او گردید که چنین رشد کرد و دلربا و زیبا شد سبب نیکویی معشوق در حقیقت عشق و محبت عاشق است ) نکته ( اعتراض – سخن ) حرمت ( احترام ) محصل ( مامور = گماشته = نوکر) معنای اَبیات 1)    ما از دوستان انتظار کمک و توقع مساعدت داشتیم، اما آنچه را که گمان می کردیم نادرست بود . 2)      این زمان همت کردیم و تخم دوستی افشاندیم، تا ببینیم که این درخت دوستی چه وقت به بار خواهد نشست ؟ 3)      مباحثه و قیل و قال رسم درویشی و وارستگی نبود وگرنه ما با تو جنگ و جدال های زیادی داشتیم. 4)      از طرز نگاه و حالت چشم تو یک نوع خدعه جنگی حس می شد. ما اشتباهاً آن را نگاهی آشتی جویانه تصوّر کردیم . یغما گلرویی - آدمای ساده...
ما را در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dblackletter1 بازدید : 615 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 17:03

گفته بودم بی تو می‌میرم ولی این بار نه گفته بودی عاشقم هستی ولی انگار نه   هر چه گویی دوستت دارم به جز تکرار نیست خو نمی‌گیرم به این تکرار طوطی‌وار، نه   تا که پا بندت شوم از خویش می‌رانی مرا دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه دل فروشی می‌کنی گویا گمان کردی که باز با غرورم می‌خرم آن را در این بازار نه قصد رفتن کرده‌ای تا باز هم گویم بمان بار دیگر می‌کنم خواهش ولی اصرار نه   گه مرا پس می‌زنی، گه باز پیشم می‌کشی آنچه دستت داده‌ام نامش دل است، افسار نه   می‌روی اما خودت هم خوب می‌دانی عزیز می‌کنی گاهی فراموشم ولی انکار نه سخت می‌گیری به من با این همه از دست تو می‌شوم دلگیر شاید نازنین، بیزار نه یغما گلرویی - آدمای ساده...
ما را در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dblackletter1 بازدید : 161 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 17:03

 با شروع سال جدید میلادی، بهترین‌های هر حوزه در ۱۲ ماه گذشته معرفی می‌شوند. نشریه «ویک» به سراغ برترین رمان‌های سال ۲۰۱۷ رفته است. نشریه «ویک» فهرستی از پنج رمان برتر سال ۲۰۱۷ را اعلام کرده که صدرنشین آن «لینکلن در باردو» نوشته «جورج ساندرز» ـ دومین نویسنده آمریکایی برنده «من بوکر» ـ است. ۱. «لینکلن در باردو» نوشته «جورج ساندرز» «لینکلن در باردو» اولین رمان «ساندرز» - نویسنده آمریکایی برنده «من بوکر» ۲۰۱۷ - است و تأثیر خوبی روی خواننده‌ها و منتقدان گذاشته است. رمان «لینکلن در باردو» پس از انتشار در ماه فوریه، با استقبال مخاطبان و تشویق منتقدان روبه‌رو شد و به صدر فهرست پرفروش‌ترین‌های «نیویورک تایمز» راه پیدا کرد. «ساندرز» پیش از نوشتن این رمان، به خاطر داستان‌های کوتاه ضدآرمانشهری‌اش که با طنزی سیاه ترکیب شده‌اند، شهرت داشت. «کلسون وایت‌هد» نویسنده‌ای که جایزه بخش ادبیات داستانی «پولیتزر» ۲۰۱۷ را از آن خود کرده، درباره کتاب «ساندرز» به «نیویورک تایمز» گفته است: «لینکلن در باردو» ترکیبی عجیب و درخشان است از تاریخ آمریکا، روحانیت الهام گرفته‌شده از بودائیسم و سوررئالیسم تمثیلی که از دل یک داستان تاریخی رشد می‌کند. «آبراهام لینکلن» آن‌چنان از مرگ پسر ۱۱ ساله‌اش به درد آمده که به قبرستانی در واشنگتن می‌رود تا برای آخرین‌بار جسد او را در آغوش بکشد. داستان «ساندرز» در اصل در دنیای پس یغما گلرویی - آدمای ساده...
ما را در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dblackletter1 بازدید : 152 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1396 ساعت: 3:01

شعر "شب برفی کریسمس" خانه ای کوچک و زیبا در جنگلی بزرگ با درختانی بلند و پوشیده از برف به غیر از آدم برفی که لبخندی بر لب دارد همه کنار آتش بخاری جمع اند و چه شادمانه و خوشبخت سال نو را با هم و در کنار درخت کاج تزئین شده جشن می گیرند و بیرون دانه های بلورین برف آرام آرام پایین می آیند در شب برفی کریسمس...     شعر "آدمک برفی" طلسمم کرده ای آری شبیه آدمک برفی پراز فریاد تکراری شبیه آدمک برفی مراازنو تراشیدی ز جنس سرد برف و بعد نمودی پرده برداری شبیه آدمک برفی سرش ازمن تنش ازمن نگاه برفی اش از تو میان چار دیواری شبیه آدمک برفی وجودم برف باریدو زمستان حضورم را نگفتی دوستم داری شبیه آدمک برفی وطفلی کودک قلبم زکامی سخت میگیرد تو از گرمای بیزاری شبیه آدمک برفی دلم تنهاست مثل تو دلم اینجاست مثل تو ودراین آخر کاری شبیه آدمک برفی       شعر "سال نو میلادی و عید کریسمس مبارک میلاد مسیح و عید کریسمس عید است و شادی نه عید نوروز جشن مسیحاست نامش , کریسمس آغوش مریم نوری مبین است بس می درخشد آن روح ماهش بلبل زشادی با صد ترانه بر شاخه شاخه هی می زند پر فصل زمستان چه نوبهاری است دشت و دمن شد با غنچه زیبا شبنم به گلها ناز است و غلطان رویایی گشته است دنیای گلها تن پوش روشن هرجا صفا یی است از سوز سردی آنجا نمایان صد لاله در باغ بر سبزه حالی است یغما گلرویی - آدمای ساده...
ما را در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dblackletter1 بازدید : 173 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 13:57

در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند . یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند . تخت او در کنار تنها پنجره اتاق بود . اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد . آن ها ساعت ها با یکدیگر صحبت می کردند ؛ از همسر ، خان یغما گلرویی - آدمای ساده...
ما را در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dblackletter1 بازدید : 171 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1396 ساعت: 5:04

نمی دانم چه می خواهم خدایا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من چرا افسرده است این قلب پرسوز   ز جمع آشنایان می گریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگی ها به بیمار دل خود می دهم گوش   گریزانم از این مردم که با من بظاهر همدم و یکرنگ هستند ولی در باطن از فر یغما گلرویی - آدمای ساده...
ما را در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dblackletter1 بازدید : 129 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1396 ساعت: 5:04

بسیار سالها به سر خاک ما رود کاین آب چشمه آید و باد صبا رود این پنجروزه مهلت ایام، آدمی بر خاک دیگران به تکبر چرا رود؟ ای دوست بر جنازه دشمن چو بگذری شادی مکن که با تو همین ماجرا رود دامن کشان که می رود امروز بر زمین فردا غبار کالبدش در هوا رود خاکت در استخوان رود ای نفس شوخ چشم مانند سرمه یغما گلرویی - آدمای ساده...
ما را در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dblackletter1 بازدید : 179 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1396 ساعت: 16:43

جان منست او هی مزنیدش آن منست او هی مبریدش آب منست او نان منست او مثل ندارد باغ امیدش باغ و جنانش آب روانش سرخی سیبش سبزی بیدش متصلست او معتدلست او شمع دلست او پیش کشیدش هر که ز غوغا وز سر سودا سر کشد این جا سر ببریدش هر که ز صهبا آرد صفرا کاسه سکبا پیش نهیدش عام بیاید خاص کنیدش خام بیا یغما گلرویی - آدمای ساده...
ما را در سایت یغما گلرویی - آدمای ساده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dblackletter1 بازدید : 150 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1396 ساعت: 16:43